در افغانستان چند میلیون چادر نشین و نیمه چادر نشین و به تعبیر دیگر کوچ نشین وجود دارد. افغانها آنها را کوچی می نامند. این عده در شمال و جنوب کشور پراکنده اند و مرتب از ناحیه ای به ناحیه دیگر نقل مکان می کنند و اغلب جای ثابت و مشخصی ندارند، تعداد آنان را با یک چهارم جمعیت نیز ذکر کرده اند. چادر نشینان عموماً در چادرها بسر می برند و از راه دامداری و تجارت روزگار می گذرانند.
عده زیادی از کوچ نشینان از ایل غلجه زایی(پشتون) هستند. آنها در فصل پاییز از ارتفاعات جنوبی افغانستان عبور کرده،و با گذر از مرز پاکستان، در استان سرحد پاکستان اطراق کرده، به فروش کالاهای خود و یا خرید کالاهای مورد احتیاج می پرداخته اند. رفت و آمد بی حساب و کتاب کوچ نشینان یکی از مسائل مرزی افغانستان و پاکستان بوده است. این عده شپش در فصل بهار راهی ییلاق ها و مراتع افغانستان می گردیده، و به فروش پارچه، قند، شکر،چای ،توتون،ادویه و سایر لوازمی که از پاکستان خریده، می پرداخته اند.
تجاوز شوروی و اشغال کشور،مشکلات فراوانی را برای کوچ نشینان به وجود آورد. یکی از مشکلات، مختل شدن رفت و آمد های آنان بوده، و از مشکلات دیگر آنها، اشغال مختصر اراضی آنها توسط نیروهای خارجی و دولتی بوده است.
در طول تاریخ گذشته، چادر نشینان نقش مهمی در فعالیت های اقتصادی و تجاری و امور مالی روستاها داشته اند. در موارد بسیار، واردات و فروش کالا و حتی پرداخت وام به روستائیان توسط آنان انجام شده است،عده ای از کوچ نشینان پول های خود را به صورت ربا در اختیار روستائیان می گذاشته اند.
یکی از تلاش های کوچ نشینان این بوده که تحت فشار و مداخله دولت قرار نگرفته، و مشمول قوانین ومقررات نشوند. آنان به قوانین دولتی هیچ علاقه ای نشان نداده، و اصولاً طرفدار آزادی عمل بوده اند. یکی از مشکلات دولت نیز این بوده که همواره بخشی از جمعیت از کنترل کامل او خارج هستند. مسلماً روستاها و سکنه ثابت را راحت تر می توان تحت کنترل و قانون درآورد، اما کوچ نشینان به دلخواه عمل می کنند و این چیزی است که همواره به دنبالش بوده اند.
قرقیزها سومین قوم ترک نژاد افغانستان هستند که در ناحیه شمال شرقی آن کشور و در تنگه واخان
[1]،بیشتر به صورت چادر نشین زندگی می کنند. قرقیزها اغلب گله دار و صاحب رمه های بزرگ بوده اند لیکن طی دوران اشغال افغانستان از سوی اتحاد شوروی اغلب از تنگه واخان رانده شده، و در پاکستان با نقاط دیگر افغانستان سکونت اختیار کرده اند. «تعدادی نیز در اوت 1982 با اغنام و احشام خود با هواپیما به ترکیه انتقال یافتند.»
با همه تحقیقات و پژوهش ها ی ارزشمندی که در دهه های اخیر دربارۀ تاریخ و منشأ قوم هزاره چهره بسته است،کارشناسان مربوط، دربارۀ ریشه و مفهوم لغوی آن اتفاق نظر ندارند. برخی واژۀ هزاره را تغییر یافته ی هوزاله (خوش قلب)دانسته اند که در قرون قبل از اسلام بر این قوم اطلاق شده است و بعضی آن را دگرگون شدۀ «غرره» گفته اند که به دلیل سکونت مردم یادشده در غور و غرجستان ( هزارستان کنونی) برای آن ها به کار می رفته است. عده ای نیز مفهومی دیگر برای آن گفته اند و توجیهاتی متفاوت از آن چه اشاره شد،بیان داشته اند.
با این همه، امروز هزاره ها را از بقایای جنگ جویان چنگیز شمردن و کلمه هزاره را از عنوان یکی از واحدهای سپاه مزبور مأخوذ دانستن،سخیف و بی پایه می نماید و بیشتر برچسب استعماری و سیاسی تلقی می شود، تا از این رهگذر،تبعیضات همه جانبه سیاسی،اقتصادی،فرهنگی و تاریخی حاکم بر کشور را توجیه نموده و نطفه بیداری،خودباوری و عدالت طلبی را در این ملیت محروم، خفه سازند.
به طور کلی می توان گفت محققان فرانسوی و پژوهشگران آزاد اندیش افغانستان،هزاره ها را از ساکنان قدیمی و اصلی کشور دانسته اند و در مقابل،بیشترین گردش گران سیاسی و نظامی و خاور شناسان انگلیس و روسیه که سابقه استعماری و مداخلات فراوان سیاسی-نظامی در افغانستان دارند آنها را از بقایای لشکر چنگیز دانسته اند که پس از قرن های هشتم و نهم هجری با ازدواج و اختلاط با ساکنان اصلی مرکز کشور که از دو قوم تاجیک و ترک تشکیل می یافتند،ملیت هزاره را تکوین نمودند.
به هر حال، هزاره نام یکی از اقوام مهم و تأثیر گذار کشور است که عمدتاً در قلب افغانستان که به نام هزاره جان یا هزارستان یاد می شود،سکونت دارد. هزاره عموماً شیعیان دوازده امامی هستند و به زبان هزارگی که یکی از لهجه های زبان فارسی است سخن می گویند.البته هزارستان، خود ولایت یا استانی مستقل نیست؛بلکه از ولسوالی ها ی متعددی تشکیل شده که بخش های مهمی از ولایات زابل،غزنین، ارزگان،غور،جوزجان،پروان،میدان،سمنگان،بغلان و سراسر ولابت بامیان را پوشش می دهد.افزون بر این شکار کثیری از هزاره ها در خارج از هزارستان و در ولایت بله،سمنگان،هرات،هلمند،تخار،قندوز،بدخشان،کاپیسا و شهر های کابل،غزنین،هرات و مزار زندگی می کنند وتعدادی از هزاره های سنٌی مذهب در ولایت بادغیس،غور و هرات نیز استقرار دارند که به نام هزاره های دایزینیات شناخته می شوند و با ایماق ها ، فیروزکوهی ها و جمشیدی ها در پیوند هستند.
چنان که اشاره شد، هزاره ها از نژاد زردند.آمار قابل اطمینانی دربارۀ جمعیت آنها-مانندسایر قوم ها- در دست نیست.کارشناسان مسائل افغانستان تحت تأثیر دولت های قبیله ای و تبعیض گرا،دربارۀ آنها دچار اشتباه و احیاناً تهافت شده اند. برخی نفوس آنها را بین سه تا شش میلیون تخمین زده اند که بیست و پنج درصد کل جمعیت کشور را تشکیل می دهند. آنان دارای چشمان بادامی،صورت گرد،بینی پهن ،بازوان ستبر و نیرومند هستند و از ریش و موی تنک و نازک برخوردارند و این ویژگی ها در هزاره های جنوب و جنوب شرقی،کم تر و در غرب و مرکز هزارستان بیشتر قابل مشاهده است.
هزاره ها به دسته ها و طوایف متعدد تقسیم می شوند با وجود اصالت هزارگی و مذهب شیعی و زبان فارسی،دارای تفاوت هایی هستند. معمولاً هزاره های جاغوری در هوشیار و دانش ورزی و جنگ جویی،هزاره های دایزنگی در امانت و دین داری،هزاره های بهسود در سخت کوشی ،هزاره های ترکمن و شیخعلی در تجارت و سخاوت پیشگی،بیشتر شهرت دارند. لهجه مردم جاغوری- و به طور کلی هزاره های غزنین- از واژه های غیر فارسی و کلمات ترکی و مغولی کم تر ی برخوردار است و به فارسی اصیل و نگارشی،قرابت بیشتری دارد و لهجه مردم دایزنگی برعکس آن است.
هزاره ها پای بندی شدیدی نسبت به مذهب شیعه و راه رسم اهل بیت(ع) دارند. از این رو در طول تاریخ،مشکلات و مصائب شدیدی را تحمل نموده اند و در این رهگذر،تاوان سنگینی را پرداخته اند.بر خلاف اقلیت های شیعه مذهب قزلباش و اقوام دیگر،نه تمایلی به تقیٌه نشان داده اند و نه امکان آن برایشان فراهم بوده است. از این رو هزاره بودن در افغانستان همواره به معنای شیعه دوازده امامی بودن، فارسی زبان بودن و اشتراکات فراوان با ایرانیان داشتن،تلقی شده است.
((تاجیک)) که در اصل، ((تازی)) یا((تازیک)) بوده است،برای نخستین بار از سوی ساکنان ماوراء النهر و شمال جیحون، بر عرب های مسلمان اطلاق گردید. سپس به تدریج همان گونه که در صورتش تغییر یافت، مصداق آن نیز عوض شده و برای فارسی زبانان مسلمان ساکن اطراف((آمودریا)) به کار رفت و امروز نام یکی از اقوام افغانستان و تاجیکستان است.
تاجیک ها از اقوام آریایی هستند که دیر زمانی است در مناطق مختلف کشور، به ویژه شمال و شمال شرق ساکن هستند و به لهجه تاجیکی که از لهجه های زبان فارسی است،سخن می گویند.آنان با سکونا در شهرها و روستاها به کشاورزی ،باغ داری و دام داری اشتغال دارند. اکثر قریب به اتفاق آنان، پیرو مذهب ابو حنیفه هستند از اقوام محروم کشور، به شکار می آیند. اندکی از آنان که در بدخشان، غزنین و بامیان ساکن هستند، شیعه اثنی عشری هستند و شمار قابل توجهی نیز که در بغلان سکونت دارند،شیعه اسماعیلی می باشند که به پیروان ((سیدکیان )) معروفند.
همان طور که آمار دقیقی درباره جمعیت پشتون ها وجود ندارد، درباره نفوس تاجیک های کشور نیز ارقام روشن و اطلاعات علمی موجود نیست، برخی شمار آنان را بین سه تا چهار میلیون دانسته اند که قابل تامل است، زیرا علاوه بر عللی که برای ابهام تعداد پشتون ها و تاجیک ها بیان شد ، قلمرو پوشش این واژه نیز نامشخص و مبهم است که آیا ((تاجیک)) همه فارسی زبانان غیر هزاره را در بر می گیرد؟ آیاشامل همه فارسی زبانان غیر شیعه است؟ و یا فقط فارسی زبانان شمال کابل را – که به نام کوهستان و کوهبند معروف است- پوشش می دهد و فا رسی های مناطق دیگر نظیر هرات ،غزنین و کابل به عنوان فارسیوان یاد می شوند. یکی از مستشرقان درباره فرهنگ و روحیه تاجیکان افغانستان می نویسد:
(( در مقابل بیگانگان روحیه آرام ، متواضعانه و هوشیارانه دارند. اینان نیز همانند ازبک ها در فراسوی آمودریا خویشاوندانی دارند. بسیاری از آ«ان در سال 1930م از چنگال اشتراکیت اجباری شوروی به افغانستان هجرت کردند. آنان را با پشتون ها علاقه ای نیست و بر ضد حاکنیت پشتون ها جنبش ستم ملی را بنیاد نهادند و تمایلی هم به روس ها ندارند...همانند اقلیت های دیگر برای پیدایش بک ملیت جدید افغان، سهم گیری تاجیک ها نیز ارزشمند است.))
تاجیک ها هر چند از اقلیت های محروم کشور بودهاند و از ستم ها و تبعیضات گوناگون رنج برده اند، اما هیچ گاه از امور سیاسی و اداره کشور دور نبوده اند حتی در دوره های کوتاهی از تاریخ افغانستان به ریاست کشور رسیده اند که به عنوان مثال می توان به حکومت نه ماهه حبیب الله کلکانی معروف به « بچه سقو» اشاره کرد.
این قوم در صورت حاکمیت آزادی، قانون صحیح و شرایط مساوی و عادلانه، بیشترین شانس را برای حاکمیت بر کشور و احراز پست مهم و ایفای نقش بر جسته دارد، زیرا بیش از دیگران با سایر اقوام داران مشترکان هستند.تاجیکان و پشتون ها علاوه بر پیوند دینی و وطنی که همه اقوام در آن سهیمند با آن احساس هویت مشترک و یگانگی می کنند، اشتراک مذهبی و نژادی نیز دارند و با قوم هزاره در زبان ،فرهنگ وبسیاری از آداب و رسوم ، مشترکند و با ازبک ها و ترکمن ها و بلوچ ها ، وحدت مذهبی و ارتباط فرهنگی دارند. اما حوادث سال های اخیر نشان داد که مدعیان سیاسی – نظامی آنها تاکنون به مطلوبی از آینده نگری و ملاحضه منافع کلان و دراز مدت سیاسی و فرهنگی نرسیده اند و به اغراض زودگذر سیاسی و دیدگاه تنگ قومی بیشتر دلچسبی نشان می دهد.
تاجیکان مدتی است که از زندگی کوچ نشینی فاصله گرفته اند در شهرها، حوالی آنها و روستاها ساکن شده اند و مردمی خون گرم، شاداب و آرامند و در امور فرهنگی و هنری، ذوق در خور نشان می دهند.
ازبک ها و ترکمن ها که عمدتاً در شمال و شمال غرب کشور ساکنند،سومین اقلیت قومی را در افغانستان تشکیل می دهند. آنان از نژاد زرد می باسند و با زبان ازبکی و ترکمنی که از شاخه های زبان ترکی است،تکلم می کنند. ازبک ها پس از سقوط دولت تیموریان در هرات به سال 911قمری و ظهور شیبک خان ازبک در ماوراء النهر و توجه وی به بلخ و هرات،حضور فعال تری در افغانستان یافتند.
ازبک ها و ترکمن ها نیز زندگی کوچ نشینی و صحرا گردی را ترک کرده اند و در شهرها و روستاهای بلخ،جوزجان،فاریاب،سمنگان و بادغیس به کشاورزی،دامداری و بازرگانی اشتغال دارند.آنان مردمی سخت کوش،جنگ جو،سوارکار و شکیبا هستند و عموماً اهل تسنن و حنفی مذهب می باشند.پس از اشغال سرزمین های اسلامی ماوراء النهر(آسیای مرکزی کنونی) به وسیله کمونیست ها،تعداد زیادی از ازبک ها مانند تاجیک ها از مناطق یاد شده به شمال کشور پناهنده شده و برای همیشه در شهرها و روستاهای ترکستان افغانستان ماندگار شدند.
ازبک ها و ترکمن ها از اقوام محروم و ستم کشیدۀ افغانستان اند.در اثر حاکمیت دولت های قوم گرا و فاشیستی که بر کشور حاکم بودند،سرزمین آنها که از قدیم به ترکستان معروف بود به «صفحات شمال» تغییر نام یافت.قبایل مختلفی حتی از ماورای مرزهای شرقی کشور بدان سو کوچانده شدند و بخش های مهمی از مناطق مهم . حاصل خیز یاد شده،به تازه واردان اختصاص یافت.علاوه بر این ها، تعدای بلوچ و قرقیز نیز در افغانستان هستند که بلوچ ها در ولایات نیمروز و هلمند، و قرقیزها در بدخشان و مناطقی از شمال کشور ساکن می باشند.